سلطانیسم فرهنگی 8

اکبر گنجی
اکبر گنجی

مطبوعات معاند

در آغاز دوران زمامداری، آیت الله علی خامنه ای، مطبوعات را به سه نوع  طرفدار نظام، بی طرف و معاند تقسیم کرد و نوع مقابله ی با آنها را تعیین کرد. مهم ترین مسأله از نظر او نام گذاری مطبوعات نوع سوم بود. معمولاً نشریات مخالف، گراندیش به شمار می روند. اما وی این نوع نامگذاری را رد کرد و تأکید کرد که آنها را باید معاند نامید، نه دگراندیش. دلیل این نوع نام گذاری روشن است. نمی توان کسی را دگراندیش به شمار آورد و او را نابود کرد، اما معاندان را می توان نابود کرد. می گوید:

“یک قسم هم مطبوعاتی هستند که بنده اسمشان را مجلات یا روزنامه‏های “معاند” می ‏گذارم؛ “مطبوعات معاند”! که البته تعدادشان زیاد نیست و اسمی هم از مجله‏ای نمی ‏آوریم! از جمله اصطلاحات غلط و رایج در این قسم از مطبوعات، اصطلاح “دگراندیش” است. عناصر فعّال در این مطبوعات هم، خوششان می ‏آید که به آنها “دگراندیش” اطلاق شود! در معنا می ‏خواهند بگویند چون ما اندیشه ی دیگری داریم، مورد غضب دستگاه هستیم! البته خیلی هم مورد غضب نیستند. به هر حال، بحث اندیشه، اصلاً نیست. بحث “دگراندیشی” نیست. خوب؛ در جمهوری اسلامی، همه گونه اندیشه‏ای آزاد است… ما در جمهوری اسلامی، بحث اندیشه نداریم که مثلاً چون  کسی اندیشه ی دیگری دارد، با او برخورد کنیم. اصلاً این طور نیست! پس، “دگراندیش” یعنی چه؟! بحث، بحثِ “عناد” است؛ بحث “عارضه” است؛ بحث “غرض‏ورزی” است. غرض ورزی می ‏کنند؛ چون این نظام را قبول ندارند…در پی آنند که حرفی بزنند؛ در بزنگاهی خاص، نیشی فرو کنند و زهری بریزند”[70].

نشریات معاند به آن دسته از  رسانه ها گفته می شود که با استفاده ی از بزنگاه ها، نیش خود را در بدن نظام وارد می کنند، تا زهرشان را بریزند. خوب باید این دسته چه باید کرد؟ می گوید:

“هر کدام از اینها، حکمی دارند. می ‏خواهیم صریح صحبت کنیم: دیدگاه من درباره گروه اوّل این است: فضای کشور را فضای تشنّج مطبوعاتی قرار ندهند…نظامی را که قبول دارند، تضعیف نکنند. این، جایز نیست… گاهی تهمت می ‏زنند که چنین مطبوعاتی دولتی هستند و از دولت، دستور می‏ گیرند. کأنّهُ، دستور گرفتن از دولت، بد و ناپسند، امّا دستور گرفتن از دشمن خوب و پسندیده است. اما از مطبوعات قسم دوم، بنده به عنوان مسؤول کشور عرض می ‏کنم: هیچ گونه انتظاری نداریم…اما دسته سوم، وضعشان فرق می ‏کند…اوّلاً در مطبوعاتی که معاند با نظام جمهوری اسلامی هستند، عناصر نامطمئن، زیاد است. اگر هم واقعاً بعضی از افراد که در این قسم مطبوعات حضور دارند، بنا ندارند با دستگاه در بیفتند؛ اما وجود آدمهای ناباب در تشکیلاتشان، حتمی است. ما در این تشکیلات آدمهایی را می‏ شناسیم که سابقه ی آنها به کلّی غیر قابل اعتماد و سالب اطمینان است.در این تشکیلات، عنصر یا عناصری با گرایش مارکسیستی قوی حضور دارند که شناخته شده‏اند…در میان اینها کسانی بودند که گرایشهای مارکسیستی تندی داشتند و با همین گرایشهای مارکسیستی، بنای همکاری با ساواک را گذاشتند و یا در دفتر “فرح” مشغول فعالیت شدند! خوب؛ این سابقه، سابقه خیلی پاکی است؟! به چنین عناصری می ‏توان اعتماد کرد؟! کسانی در مطبوعاتِ قسمِ سوم حضور دارند که امروز دم از آزادی می ‏زنند. می ‏گویند: آزادی بیان نیست و اختناق حاکم است، دولت هر چه را که دلخواه خودش باشد، اجازه گفتن و نوشتن می ‏دهد…نوشته‏های خود را با انواع تهمتها همراه می‏ کنند. نظام را متحجّر، تنگ نظر، یک سونگر، بی‏ سواد، غافل از مسائل نو، قرون وسطایی و دارای عینک کهنه می‏ نامند…دم از آزادیخواهی و پایمال شدن حقوق بشر می ‏زنند…هر وقت که دشمنان ما در خارج از کشور، تهمتی را علیه جمهوری اسلامی عنوان کردند، در همین مطبوعات قسم سوم، به همان شکل یا به اشکال دیگر، تکرار شد. آنها راجع به محدودیت زن گفتند، اینها هم می ‏گویند! آنها راجع به پایمال شدن حقوق بشر گفتند، اینها هم می ‏گویند! آنها راجع به تروریسم گفتند، اینها هم می ‏گویند! آنها راجع به بی ‏کفایتی دولت گفتند، اینها هم می ‏گویند! آنها راجع به این‏که نظام اسلامی، نظام متحجّر قرون وسطایی است گفتند، اینها هم می ‏گویند! چرا انسان این قدر با دشمن همکاری کند؟! چرا انسان این قدر از میهن خودش و از کسانی که برای این میهن دلسوزانه زحمت می ‏کشند، بیزاری بجوید و ناجوانمردانه اعراض کند؟ واقعاً چرا؟! اینها چه مرضی دارند؟! من که تعجّب می ‏کنم!چرا انسان این قدر دچار کوری چشم و عناد حتّی نسبت به اوّلیات شود؟! برای من عجیب است وقتی چنین مسائلی را می ‏بینم یا می‏ شنوم…همه مطبوعات باید توجّه داشته باشند که خطّ قرمزی وجود دارد و از این خطّ قرمز، هیچ کس نباید عبور کند…شما، انقلاب را زیر سؤال ببری، اصل انقلاب را نفی کنی و در نفی نظام جمهوری اسلامی بکوشی؟! خوب؛ این خطّ قرمز است و قابل تحمّل نیست. من در مطبوعات قِسم سوم - معاند - خیلی از موارد تهدید کننده ی خطّ قرمزها را می‏ بینم”[71].

در سال 1371 به حسین شریعتمداری مأموریت می دهد تا یک گزارش کارشناسانه برای او از روزنامه ی همشهری تهیه کند. این ماجرا را بعدها(سال 1382) روزنامه ی کیهان در مصاحبه ی با اکبر هاشمی رفسنجانی طرح می کند تا پاسخ او را بگیرد. به این پرسش و پاسخ بنگرید:

“سال 1371 رهبر معظم انقلاب ماموریتی را به آقای شریعتمداری دادند که سرمقاله‌های 10 شماره از روزنامه ی همشهری را ملاحظه و تحلیل محتوا کند. در آن ایام آقای احمد ستاری و شمس‌الواعظین با همکاری بخشی از قدیمی‌های مطبوعات دهه 50 و 60 در این روزنامه بودند. آقای شریعتمداری تحلیلی بر این ده شماره روزنامه همشهری نوشتند و خدمت مقام معظم رهبری دادند. مقام معظم رهبری یادداشتی بر این ارزیابی آقای شریعتمداری خطاب به آقای حجازی مرقوم فرموده‌اند که برای شما می‌ خوانم:“این تحلیل، بسیار خوب، تیزبینانه و دقیقاً منطبق بر همان برداشتی است که من از مطالعه آن چند شماره داشتم. البته آنچه من مجملاً درک می ‌کردم، در این نوشته به روشنی تبیین و برای آن اتخاذ شواهد شده‌است. به ایشان [شریعتمداری] بگویید این نوشته را ویرایش لفظی اگر می ‌خواهند بکنند، شاید لازم باشد در زمانی نزدیک به نحوی انتشار یابد”. آقای هاشمی! روزنامه همشهری و ایران که در دوره ی مدیریت شما راه افتاد، روزنامه‌هایی بودند که از لحاظ حرفه‌ای قوی بودند. کادر، کادری قوی بود. اما از لحاظ محتوا و گرایش، شیوه‌ای را به وجود آوردند که ذائقه عمومی جوانان مملکت را به سمت متناسب با انقلاب پیش نبرد. بعد هم جریانی ساخته شد و عناصری از دل همین همشهری و ایران سر برآوردند، که بعد از پایان دوره ی دولت شما اولین تهاجم را علیه شما آغاز کردند. نتیجه ی تحقیق ما می گوید آن جریانی که از خارج از کشور می آید، پیوند ارگانیکی با جریان فکری روزنامه های ایران و همشهری پیدا می کند و یعد شبکه می زنند و مطبوعاتی را راه اندازی می کنند. بعد از جنگ، در نظارت و کنترل این جریان که جریان سازماندهی شده ای بود، غفلت می شود. بعد از آن ارزیابی آقای شریعتمداری از 10 شماره ی همشهری، مقام معظم رهبری ضمن صحبت با آقای کرباسچی به عملکرد این جریان در روزنامه اشاره می کنند و نتیجه اش این شد که آقای کرباسچی این جمع را جواب کردند. اما باز هم می بینیم آقای کرباسچی از بودجه ی شهرداری با اشکال دیگری در ماهنامه ی کیان، ماهنامه ی زنان، از طریق آگهی ها و اعطای امتیازات دیگر به این جمع کمک می کند. مثلاً چاپ گستر که یک چاپخانه ی متعلق به دولت است، به اینها واگذار می شود. با این دلائل ما معتقدیم عملکرد مدیریت دستگاه های فرهنگی در سالهای 70 به بعد بستر را  برای استحاله و نفوذ منحرفان در ارکان انقلاب فراهم می کند”.

هاشمی رفسنجانی: “شما خیلی روی جزئیات تکیه می کنید. در همین مسأله مگر وزارت ارشاد در اختیار آیت الله خامنه ای نبوده است؟ مگر وزیر ارشاد[ابتدا علی لاریجانی و بعد میرسلیم] از جناح شما نبوده است؟مگر معاون وزیر نبود؟ مگر روزنامه ی ایران مال وزارت ارشاد نبود؟ می گویم شما به چه کسی انتقاد می کنید؟ شما به جریان خودتان انتقاد می کنید. من تعجب می کنم. شما باید درست قضاوت کنید. شما می دانید آقای وردی نژاد از عناصر مورد اعتماد و انقلابی در سپاه پاسداران بود. وقتی چنین فردی را مسئول روزنامه ی ایران می گذاریم، دیگر باید خیالمان جمع باشد. بقیه را خودتان درست کنید. همشهری را هم می دانم. رهبری به من گفتند و من هم به کرباسچی گفتم و ایشان هم کنار گذاشت و شما می گوئید که آن کار ناقص انجام شد”[72].

تأکید هاشمی رفسنجانی بر این که وزارت ارشاد در دست آیت الله خامنه ای بود، قابل توجه است. این گزارش به خوبی نشان می دهد که سلطان در جزئیات قلمرو فرهنگ دخالت می کرده است.

پس از آغاز دوران اصلاحات، او که نمی توانست رسانه های منتقد را تحمل کند، در اول اردیبهشت 1379 طی یک سخنرانی در مصلای تهران، اعلام کرد قلباً از وضعیت مطبوعات رنج می برد. گفت که اجازه نمی دهد که مطبوعات بتوانند حوادث اروپای شرقی را در ایران تکرار کنند.

او مخالف فرایند دموکراتیزه کردن جامعه و ساختار سیاسی است. به همین منظور، ادعا می کند که دشمن آمده و در داخل کشور “پایگاه” زده است. مطبوعات “پایگاه دشمن” و “خطر بزرگ” اند، که اگر جلوی آنها گرفته نشود، دشمن قدم به قدم پیش خواهد رفت. این چنین بود که پس از این سخنرانی، موج توقیف رسانه های اصلاح طلب و بازداشت روزنامه نگاران  آغاز شد:

“متأسفانه عدّه‌ای امروز حسّاسیت پیدا کرده‌اند؛ تا گفته می ‌شود دشمن، لجشان می‌ گیرد که چرا می ‌گویید دشمن! دشمن هست؛ نمی ‌شود شما دشمن را ندیده بگیرید. هیچ کس یک ملت و یک جماعت را برای این‌که دشمنِ خود را ندیده است، خاکریزهای دشمن را ندیده است، اسلحه‌ی دشمن را ندیده است، توطئه‌ ی دشمن را نفهمیده است، ستایش نخواهد کرد. خود دشمن به طور صریح می ‌گوید که من دشمنی می‌ کنم. خود دشمن می ‌گوید که من برای ایجاد اختلال در ایران بودجه می گذارم؛ برای تشنّج افکار در ایران رادیو درست می ‌کنم؛ می‌ خواهم مردم ایران دو دسته شوند. ولی ما بگوییم نیست؟! این ساده‌لوحی نیست؟! بنابراین، دست دشمن هم در کار است… البته من آن روز در نماز جمعه گفتم قلباً از بعضی از پدیده‌هایی که در کشور هست، رنج می ‌برم. من نمی خواهم آنچه را که برایم رنج‌آور است، با افکار عمومی مطرح کنم؛ اما این نکته که آن روز گفتم داستان غم‌انگیزی است. حقیقتاً همین‌طور است. بنده دو سال قبل از این در یکی از خطبه‌های نماز جمعه گفتم که دستگاههای استکباری دنیا - و در رأس همه امریکا - از تبلیغات برای ساقط کردن و ایجاد اغتشاش در کشورها استفاده می ‌کنند. بعد به آن مراکز تبلیغاتی خطاب کردم و گفتم: ولی بدانید این توطئه که شما بخواهید به‌ وسیله‌ ی رادیوهایتان در ایران اسلامی، همان برنامه‌هایی را که در اروپای شرقی و در بعضی از کشورهای دیگر به وجود آوردید، به ‌وجود بیاورید، این نشدنی است؛ این خیال خامی است. متأسّفانه امروز می ‌بینم همان دشمنی که به ‌وسیله‌ی تبلیغات خود، همّتش این بود که افکار عمومی یک کشور را به سمتی متوجّه کند، به‌ جای رادیوها آمده در داخل کشور ما پایگاه زده است! بعضی از این مطبوعاتی که امروز هستند، پایگاههای دشمنند؛ همان کاری را می‌ کنند که رادیو و تلویزیونهای بی.بی.سی و امریکا و رژیم صهیونیستی می ‌خواهند بکنند… امروز مطبوعاتی پیدا می ‌شوند که همه‌ ی همّتشان، تشویش افکار عمومی و ایجاد اختلاف و بدبینی در مردم و خوانندگانشان نسبت نظام است! ده عنوان، پانزده عنوان‌روزنامه، گویا از یک مرکز هدایت می ‌شوند؛ با تیترهای شبیه به هم در قضایای مختلف. قضایای کوچک را بزرگ می‌ کنند و تیترهایی می ‌زنند که هرکس این تیترها را می ‌بیند، خیال می ‌کند که همه چیز در کشور از دست رفته است! اینها امید را در جوانان می ‌میرانند؛ روح اعتماد به مسؤولان را در آحاد مردم کشور تضعیف می‌ کنند و نهادهای اصلی کشور را مورد اهانت و توهین قرار می‌ دهند! من نمی ‌دانم مدل اینها کجاست و کیست!؟ مطبوعات غربی هم این ‌طور نیستند! این یک نوع شارلاتانیزم مطبوعاتی است که امروز بعضی از مطبوعات در پیش گرفته‌اند… قانون اساسی، مورد اهانت؛ سیاستهای اصلی کشور، مورد اهانت؛ قضایای کوچک، درشت‌نمایی شده! در هر حادثه‌ای، جوّ تهمت فضا را پر می‌ کند! تروری[ترور سعید حجاریان] اتّفاق می‌افتد. هنوز هیچ اطّلاعی در دست نیست؛ هنوز از این‌که این حادثه را چه کسی انجام داده، هیچ‌ کس سرنخی ندارد؛ اما می‌ بینید که در روزنامه تیتر می ‌زنند؛ سپاه را متهم می ‌کنند؛ بسیج را متهم می ‌کنند؛ روحانیت را متهم می ‌کنند! هدف از این کارها چیست؟! چرا با بسیج این‌قدر بدند؟!… تفرقه‌افکنی ها، اختلاف‌افکنی ها، تشنج آفرینی ها، تشویش افکار عمومی، ناامید کردن ها، یأس پراکنی ها، چهره‌سازی عناصر وابسته و مرید دشمن، از نظر انداختن عناصر مفید و مؤمن و مخلص و دلسوز… من می ‌خواهم فقط شما بدانید؛ می‌ خواهم افکار عمومی بی‌ خبر نماند از این‌که دشمن در زمینه‌ ی مسائل فرهنگی در کشور چه می ‌کند و هدف هایش چیست…شما بدانید، دستگاههای مسؤول هم بدانند که این یک خطر بزرگ است. اگر جلوِ این خطر را نگیرند، بدون شک دشمن یک قدم جلو خواهد آمد و روحیه‌ ی جدیدی پیدا خواهد کرد”[73].

 

پاورقی ها:

70-   دیدار با مدیران و مسئولان مطبوعات کشور، 13 اردیبهشت 75

71 –  دیدار با مدیران و مسئولان مطبوعات کشور، 13 اردیبهشت 75.

72 - لینک

73- سخنرانی اول اردیبهشت 79.