در فاصله یازده ماه به یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری بحث ها بر سر چگونگی مشارکت در این انتخابات، رفته رفته بالا می گیرد. عده ای بر اساس تفاوت ماهوی انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، بر حضور جدی و فعال در انتخابات پیش رو تاکید می ورزند و تنها بحثشان، بر سر چند و چون این مشارکت است. عده ای نیز بدون دادن راهکار مشخص و جایگزین، تنها بر تحریم انتخابات تاکید می ورزند و هر فرد یا گروهی، فارغ از جهت گیری سیاسی که تنها صحبت از حضور در انتخابات بکند را به خیانت، نادانی و عافیت طلبی متهم می کنند.
نکته جالب در این قضیه این است که افراد سرشناسی که بر این تئوری تاکید می ورزند عموما در خارج کشور به سر می برند و انگشت اتهامشان به سمت کسانی است که در خط مقدم و در داخل ایران هستند. به هر حال این تئوری از همان اوائل انقلاب توسط گروه های مختلف تا همین اواخر و توسط افراد تازه خارج شده که تا قبل از خروج در همین چهارچوب فعلی، فعالیت سیاسی می کردند، مطرح شده است و پر واضح است که به دلایل مختلف، هیچ و هیچ دستاورد قابل اعتنایی نداشته است. بعد از انتخابات ۸۸ و بحران فزاینده سیاسی که در کشور بوجود آمد، بهترین عرصه ای که می توانست رویای اثر بخشی تحریم انتخابات را تحقق ببخشد، انتخابات مجلس نهم بود.
چه آنکه عموما انتخابات مجلس از شور و هیجان کمتری نسبت به انتخابات ریاست جمهوری برخوردار است، بویژه با وجود فیلتر نظارت استصوابی که هر کس را توان عبور از آن نیست. گروه پشتیبان تحریم که طلایی ترین فرصت ممکن برای اثبات عدم مقبولیت مردمی نظام حاکم را بدست آورده بودند، با تمام توان وارد عرصه شدند. از داخل نیز برخی گروه هایی که همواره خود را در چهارچوب نظام تعریف می کردند و می کنند، آنچنان شرایط برایشان تنگ امده بود که تا تحقق برخی شروط مورد نظر خود، دم از عدم مشارکت در انتخابات زدند. اینها همه به همراه نارضایتی فزاینده بخش قابل توجهی از مردم نسبت به شرایط حاضر، دست به دست هم داد تا بهترین زمینه برای به ثمر نشستن سیاست تحریم انتخابات فراهم شود. گرچه همواره نیروهای داخلی منتقد، بحث عدم مشارکت را به انحای مختلف از تحریم جدا می کردند. کسانی که علنا مروج تحریم بودند عموما در خارج کشور به سر می بردند و بدون قضاوت در باره نیت آنان از فعالیتشان، مهم این بود که از گزند جریان حاکم در امان بودند. حال اینکه در داخل عده ای که تحت فشار قرار داشتند و هزینه های جان فشانانه ای داده بودند، با دلیل و استناد، به شدت مخالف این سیاست بودند و تحریم را عملی منفعلانه و بی حاصل می دانستند. هرچند بخشی از آنان تنها به احترام جمع کثیری از مخالفان که به جمع بندی تحریم رسیده بودند، با اکراه این مسئله را پذیرفتند.
حال بعد از بهترین شرایط برای اثر بخشی تحریم، سوال از مدافعان سرسخت تحریم این است که بعد از انتخابات مجلس نهم، چه دستاوردی را توانستند حاصل کنند؟ آیا توانستند عدم مقبولیت جریان حاکم را اثبات کنند؟ آیا حاکمیت در برابر این سیاست مجبور به عقب نشینی شد؟ آیا گشایشی در فضای سیاسی و وضعیت حصر و حبس ها حاصل شد؟ مسلما هیچ جواب قانع کننده ای برای این سوال ها وجود ندارد، چه آنکه نه توانایی دست یافتن به آمار دقیق مشارکت وجود دارد و نه همه شرکت کنندگان، از طرفداران تئوریک جریان حاکم هستند و نه همه کسانی که شرکت نکردند، به نیت تحریم به عنوان یک کنش سیاسی، عدم مشارکت داشتند. به هر حال شرایط کشور به گونه ای است که تحریم انتخابات به منزله بار کجی می ماند که هیچ گاه به منزل نمی رسد. تاکید بر این نکته مجددا ضروری است که تحریم جدا از عدم مشارکت است. تحریم سیاستی جمعی و عدم مشارکت تصمیمی شخصی است. به عنوان مثال ممکن است کسی به تحریم، اعتقادی نداشته باشد ولی به دلیل نبود رقابت در حوزه انتخابیه و عدم حضور کاندیدایی با حداقل شرایط مورد نظرش، در انتخابات شرکت نکند.
بر همین اساس و با تجربه مجلس نهم و با نزدیک شدن به یازدهمین انتخابات ریاست جمهوری، دیگر در بین سیاسیون کمتر دیده می شود که حتی صحبت از عدم مشارکت در انتخابات شود.
بررسی شرایط قبل از سال ۹۲ و ۷۶ شباهت های عمده این دو را آشکار می کند. پس از سال ۶۸ نیروهای چپ حاکمیت که اختیار اکثریت مجالس دوم و سوم در دهه ۶۰ و اداره دولت و بخش مهمی از شورای عالی قضایی را بر عهده داشتند، با آغاز نظارت استصوابی از رقابت با جریان حاکم محروم شدند و تا ۸ سال بعد، از اریکه قدرت به دور بودند. در این ۸ سال عده ی معدودی از سرشناس های آنان در مجمع تشخیص، منصوب می شدند که در هر دوره از تعداد آنان کاسته می شد. این ها مجموعا اثبات کننده تئوری یک دست کردن حاکمیت بود. توجه به این نکته ضروری است که دولت سازندگی و مجموعه ی کارگزاران تا اواخر دولت هاشمی جز جریان حاکم محسوب می شدند. چه آنکه ناطق نوری نامزد ریاست جمهوری هفتم که کاندیدای مورد حمایت جریان حاکم بود، هدف خود را ادامه راه هاشمی می دانست. اجرای این سیاست بحران های جدی را در کشور بوجود آورد. تورم به نزدیک ۵۰ در صد رسید. همین یک گزاره اثبات کننده شرایط ناگوار اقتصادی در آن زمان است.
در حوزه سیاست خارجی نیز کشور به انزوای بی سابقه ای دچار شده بود. نمونه مهم آن نیز خروج سفرای کشورهای اروپایی از ایران به بهانه ماجرای میکونوس بود. به هر روی مجموعه فشارهای داخلی و خارجی هم نیروهای چپ را تحریک کرد که از لاک انزوا بیرون بیایند و هم حاکمیت را ناگزیر به گشایش فضا کرد. البته مانند امروز که برای عده ای بعید به نظر می رسد دولتی اصلاح طلب بر سر کار بیاید، آن هم با کنش ها و رفتارهایی که پس از انتخابات ۸۸ انجام شده است، در آن روزگار نیز برای بسیاری بعید به نظر می رسید که خاتمی در برابر ناطق نوری، برنده عرصه شود.
مهدوی کنی علنا از حدس خود مبنی بر تمایل رهبری به ناطق نوری خبر می داد. خود خاتمی نیز بعد ها اذعان کرد تصور پیروزی نداشته و تنها آمده است تا نشان بدهد اقلیتی مهم با جریان حاکم بر کشور، موافق نیستند. به هر حال شد آنچه شد و نیروهای چپ حاکمیت با نام جدید اصلاح طلبان، پیروزی مقتدرانه ای در انتخابات ریاست جمهوری هفتم و پس از آن در مجلس ششم و ریاست جمهوری هشتم به دست آوردند.
شرایط امروزه روزگار نیز شباهت های عجیبی با آن دوران دارد. ۸ سالی است که اصلاح طلبان از قدرت به دور هستند و جز سهمی حداقلی، چیزی نصیبشان نشده است. از همین سهم نیز رفته به رفته و در هر دوره کاسته شده است. از اصلاح طلبان جز تعدادی کمتر از انگشتان دو دست در مجلس و تعدادی کمتر از انگشتان یک دست در مجمع، کسی در عرصه قدرت باقی نمانده است. همین تعداد نیز توسط عده ای، اصلاح طلب واقعی شناخته نمی شوند. پروسه یک دست شدن حاکمیت، از مجلس هفتم مجددا استارت خورد تا با رد صلاحیت هزاران نفر در انتخابات مجلس، این امر تحقیق لازم را پیدا کند.
اصلاح طلبان در انفعالی ترین شرایط ممکن به سر می برند و تصور روی کار آمدن آنان برای بسیاری مانند قبل ۷۶، بعید به نظر می رسد. بحران عمیق و کمر شکن اقتصادی که در اثر تحریم ها و سو مدیریت ها در کشور بوجود آمده، بیش از پیش باعث فشار بر بخش قابل توجهی از مردم و تحقیر بی سابقه آنان شده است. کشور در سرد ترین و نا امید کننده ترین فضای سیاسی قرار دارد. از منظر خارجی نیز انزوایی بی نظیر گریبانگیر مملکت است. در حالی که در داخل سودای رهبری انقلاب های منطقه به گوش می رسد، اولین اقدام منتخبان ملت های منطقه، اعلام برائت از شیوه حکومت داری در ایران است تا بتوانند جایگاه خود را تثبیت کنند. به واقع انقلاب و کشور ما به جای الگو شدن، به آینه عبرتی برای انقلاب های منطقه تبدیل شده است. پس از تونس و انتقاد راشد الغنوشی رهبر حزب اسلامگرای این کشور از حکومت داری در ایران، و اعلام اینکه سیستمی مشابه ترکیه، الگوی آنان است، رئیس جمهور جدید مصر نیز حاضر به اندک واکنش مثبتی نسبت به ایران نیست و به انحای مختلف به تحقیر جریان حاکم می پردازد.
در یک نمونه قطعنامه ای که توسط عربستان علیه ایران درباره ماجرای سو قصد به سفیر این کشور در آمریکا، تهیه شده بود، به غیر از ۸ کشور که تمامی آنان حکومت های دیکتاتوری دارند و تاثیر چندانی در عرصه بین الملل ندارند، هیچ و هیچ کشور دیگری حتی سوریه و لبنان نیز حاضر به رای دادن به نفع ایران نشدند. در بحران سوریه نیز ایران چشم بسته به دفاع تمام قد از حکومت سوریه می پردازد و تمام پلهای پیش رو در صورت سقوط بشار اسد را بر روی خود خراب کرده است. تحریم ها به بالاترین میزان خود و حد فلج کننده رسیده است. وزیر صنعت و تجارت ومعدن، طی سخنانی در همایش مبلغان ماه رمضان، در قم، درباره تحریم ها این چنین بیان می کند:
“ ما از ابتدای انقلاب، تحریم های مختلفی را دیدهایم، اما باید توجه داشت که تحریم های اخیر متفاوت از تحریم های گذشته علیه ایران اسلامی است. تحریم های گذشته از جنس تحریم قطعات، خدمات و یا عدم سرمایه گذاری و … بود، اما تحریم فعلی از جنس تحریم های فلج کننده است؛ چرا که این بار دشمن دست روی شریان های اصلی اقتصاد کشور گذاشته و دست به تحریم همه جانبه زده است . آن ها می خواهند که این بار تیرشان در تحریم ها به هدف بخورد، لذا این بار حتی نقل و انتقالات پول را برای ما تحریم کرده اند که این مساله متفاوت از تحریم بانکی است . در دنیا سابقه ندارد که بانک مرکزی کشوری را تحریم کنند، اما آن ها این کار را کردند، ولی با همه این مسایل خدمتگزاران مردم کوتاه نیامده اند و همچون سرباز مشغول خدمت هستند . “
اینها تماما نشان از بحرانی عمیق در سیاست خارجی دارد.
به هر حال با یک حساب سر انگشتی می توان به شباهت های دوران قبل از ۷۶ و ۹۲ پی برد. محمد رضا خاتمی عضو ارشد جبهه مشارکت و جریان اصلاحات در مصاحبه ای با نشریه ای دانشجویی، این گونه بیان می کند:
” راه اصلی این که ما طمع خارجیها را نسبت به کشورمان قطع کنیم، بازگشت به پشتوانه و اعتماد مردم است. این تجربه را ما در دوم خرداد داریم. به لحاظ امنیت خارجی ما بسیار آسیب پذیر شده بودیم و یک انتخابات همه تهدیدها را به فرصت تبدیل کرد. آن زمان، به خاطر حوادثی که اتفاق افتاده بود همه موشک های کروز در خلیج فارس روی ایران نشانه گیری شده بودند. یک انتخابات، نه تنها سر آن موشکها را برگرداند بلکه دنیا مشتاق شد که بیاید و با ایران ارتباط سازنده برقرار کند. الان هم راهش این است. اما وقتی ما این را میگوییم برخی اشتباه میکنند. فکر میکنند که ما میگوییم مثلا بنده رضا خاتمی را بیایید اجازه دهید نماینده مجلس شود. من که این را نمیگویم. ما میآییم تضمین میکنیم که مثلا اگر نسبت به این پانصد نفر، هزار نفر حساسیت وجود دارد ما قول میدهیم اینها در انتخابات شرکت نکنند. اما بقیه را بگذارید بیایند، یک انتخابات آزاد برگزار شود و هر کسی که از صندوق بیاید بیرون این امنیت ملی را تضمین میکند. اما اگر شما این راه اصلی را انتخاب نکنید، یعنی پشتوانه مردمی برای خود نسازید، تنها یک راه برای دفع فشار خارجی باقی میماند و آن تسلیم شدن است . “
در چند ماهه اخیر، اسامی زیادی از میان اصلاح طلبان برای نامزدی در انتخابات بیان شده است. از سید حسن خمینی و محمد خاتمی گرفته تا کمال خرازی، مجید انصاری، اسحاق جهانگیری، محمد رضا عارف و چندین نفر دیگر. سید حسن خمینی توسط مجموعه اش، این موضوع را تکذیب کرد. محمد خاتمی نیز توسط نهادهای انتصابی به شدت تخریب شده است و بعید به نظر می رسد، بتواند با این مجموعه کار کند. بنابر این احتمال نامزدیش ضعیف است. کمال خرازی نیز به نظر نمی آید با توجه به ارتباط فامیلی اش با رهبری نامزد شود. مجید انصاری و اسحاق جهانگیری نیز از جذابیت لازم برای رقابت در انتخابات بی بهره اند. می ماند دومین معاون اول ریاست جمهوری خاتمی، یعنی محمد رضای عارف. اولین نکته در مورد وی این است که نگرانی از بابت رد صلاحیت او وجود ندارد. چه آنکه جز معدود افراد از جریان اصلاحات است که در مجمع تشخیص مصلحت توسط رهبری ابقا شده است. محسن رفیق دوست، اولین و آخرین وزیر سپاه جمهوری اسلامی و کسی که از تندروان اصولگرا محسوب می شود و حملات سنگینی به اصلاح طلبان و شخص میر حسین موسوی کرده بود که پاسخ موسوی را نیز در پی داشت، در گفت و گو با باشگاه خبرنگاران این چنین بیان می کند:
“اصلاحطلبان این حق را دارند که در انتخابات شرکت کنند و کسی نمیتواند در اختیارات مقام معظم رهبری نفوذ کند و جلوی فعالیت اصلاحطلبان را بگیرند . ولی آن چیزی که مشهود است این است که اصلحطلبان ولایی مرز خود را با اصلاحطلبان برانداز مشخص کنند، افرادی مانند عارف صلاحیت حضور در انتخابات را دارند چرا که ولایتپذیر هستند . ”
اما در سوی دیگر ماجرا عارف راه سختی در جلب حمایت بدنه اصلاح طلبان را دارد. چرا که وی حاضر به همراهی با جنبش سبز نشد و حتی در برهه ای به تقبیح آن پرداخت که با واکنش موسوی خویینی ها رو برو شد و با آنکه اصلاح طلبان شدید ترین فشارها را تحمل می کنند، وی در نهادی انتصابی، منصوب می شود.
مهدی خزعلی از کسانی که فشارهای سنگینی در راه فعالیت های سیاسی اش متحمل شده و هزینه های سنگینی داده و در عین حال همواره طرفدار حضور و فعالیت جدی مدنی بوده و با رفتارهای انفعالی همچون تحریم مبارزه کرده، در وبسایت شخصی اش درباره انتخابات این چنین بیان می کند:
”…البته جناح حاکم برای اصلاح طلبان دکتر عارف و برای اپوزیسیون مشایی را تراشیده است، اصولاً برای همه ما کاندیدا می تراشد که هر کس به میل و ذائقه خویش بتواند از سبد جناح حاکم بهره برد . اما اینبار را کور خوانده اند، این سبد برای خودتان، ما آدمی می خواهیم مستقل و آزادیخواه، درد مردم را بفهمد و فریاد کند، در این سالها هم سایه نشینی و عافیت طلبی نکرده باشد ! جناح حاکم هم برای خودش فکری بکند و نیازی نیست برای اصلاح طلبان و منتقدان و معترضان و جنبش سبز تصمیم بگیرد. ما با کاندیداهای مستقل و آزاده خواهیم آمد و تنها راه نجات کشور سپردن امور به دست این افراد است، باید اعتماد جهانی را به آزادی و دموکراسی و ترک ماجراجویی جلب کرد و این مهم با خیمه شب بازی میسر نمی شود . دنیا فریب نخواهد خورد، نمی توان صوری کار را به دست امثال عارف و مشایی و قالیباف سپرد و بازی را از سر گرفت، نه جانم، اینبار تنها راه نجات واگذاری سکان مدیریت کشور به دست فردی با کفایت از جناح مخالف است، انحصار بس است، این سرازیری است و دیر بجنبید در قعر دره جای داریم. این سه نفر نمی توانند اعتماد از دست رفته را بازسازی کنند . قالیباف نقش مدیر موفق و معتدل را بازی می کند، حتی می خواهند بخشی از آرای اصلاح طلبان را به سمت او بکشانند! پروژه های انتخاباتی همراه با ستاد ها کلید خورده است . عارف می خواهد نقش اصلاح طلب را بازی کند ولی مردم او را ترمز دولت اصلاحات می دانند و می گویند که با آمدن او باید با همه آرمانهایشان وداع گویند، اصلاحات شخص نیست یک پروسه است و با آوردن زید و عمرو نمی توان آن را متوقف کرد، او در این سالها کجا بود و چه کرد؟ در آینده هم کاری برای ما نخواهد کرد! او می تواند در جمع اصلاح طلبان مفید باشد، اما سکاندار نمی تواند باشد، سکانداری عارف به منزله مرگ جریان اصلاحات است . “
به هر روی درباره مهندس موسوی نیز قبل از انتخابات ۸۸ نظیر این حرف ها زده می شد ولی بعد انتخابات مشاهده شد که چگونه وی به رهبر معترضان تبدیل گشت.
جواد اطاعت نماینده اصلاح طلب مجلس ششم که بعد ها رد صلاحیت شد، در مناظره تلویزیونی در برنامه “رو به فردا” در مقابل علی رضا زاکانی نماینده اصولگرای مجالس هفتم و هشتم و نهم، این چنین بیان می کند:
“ یک عده را گرفته ایم و در زندان کرده ایم، خوب با معیارهای اسلامی نمی خواند و مردم معترض هستند. مردم از نظر عملکرد سیاسی ، اقتصادی معترض هستند. امام علی به مالک اشتر می فرماید که از میان مردم کسی را به خودت نزدیک کن تا حرف حقی را که تلخ است به تو بهتر و بیشتر بزند ، در گفتار و کردارت که خدا برای دوستانت نمی پسندد کمتر تورا ستایش کند، هرچند تو را ناراحت کند و دلتنگ شوی. آقا مگر این روزنامه ها که بستید غیراز انتقاد تلخ کار دیگری انجام می دادند. آقای موسوی که در دانشگاه می خواستم دانشجویان را ترغیب کنم به او رای بدهند می گفتند که او اصولگرا و نماینده حاکمیت است. او را که یک اصولگرا است براساس اصول انقلاب ، امروز او را به کسی تبدیل کرده و می گویید از سران فتنه است . یعنی او را به ضد انقلاب تبدیل کرده اید آیا هنر شما و حکومت این است. امیرالمومنین (ع) می فرماید از گفتن حق و یا رای زدن برعدالت بازنایستد که نه من برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمن هستم. اما ما هر اتفاقی که می افتد می زنیم بر سر مخالف خود که نه امکانات و رسانه ای و ابزاری دارد. ”
در مورد این سوال مهدی خزعلی که می پرسد عارف در این سال ها کجا بود و چه کرد، در مورد موسوی سوالی عمیق تر پرسیده می شد، که او در این ۲۰ سال کجا بود و چه کرد؟!.
مهدی کروبی در مقام تخطئه موسوی و با تمام ملاحظه ای که به کار بست که این موضوع به نفع رقیب تمام نشود، در مناظره انتخابی اش با وی این چنین بیان کرد:
“مهندس موسوی ، من و امثال ما که سرمایه های بزرگی برای انقلاب هستیم اشکالمان در این است باید می ایستادیم و پایداری می کردیم تا کار به اینجاها نکشد . مهندس موسوی که چهره محبوبی هم است، همان لحظه اولی که آقای هاشمی رفتند، ما به اتفاق چهار نفر از مجلس به نزد ایشان رفتیم و خواستیم که در صحنه حضور داشته باشد و هنگامی که من رئیس مجلس بودم در نظر داشتم که با حضور مهندس موسوی در مجلس، ایشان را نائب رئیس مجلس کنم اما از آن وقت تاکنون به دنبال وی بودیم و ایشان حاضر نشدند در صحنه حضور یابند ، حال که به صحنه آمده اند قابل تقدیر و تشکر است . اگر چهره هایی اینگونه به صحنه می آمدند و ایستادگی می کردند کار به اینجا نمی رسید و اوضاع اینگونه نمی شد . در مجلس بعدی هم رفتیم و چهار سال بعد هم نیامدند و این همه حادثه در کشور ما به وقوع پیوست از جمله قتلهای زنجیره ای ، ماجرای دانشگاهها و مطبوعات رخ داد . (من هم) می توانستم یک گوشه ای بنشینم و این همه تهمت را نشنوم در تهران بمانم و بگویند فرار کرد و رفت و دلارها را برد اما ماندم و مشکلات را تحمل کردم به گونه ای که بر هر مسئله ای اظهار نظر می کردم . در بازنگری قانون اساسی با میرحسین به خوبی عمل کردیم اما با تیزبینی ای که ایشان دارد، حاضر نشد خودش را هزینه کند . “
خود مهدی کروبی نیز دانه ی سفید اصلاح طلبان در تبعیت از ولایت فقیه محسوب می شد. چه آنکه در مقابل نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم قرار گرفت و حکم حکومتی رهبری را درباره قانون مطبوعات اجرایی کرد. بارها در برابر مجموعه اصلاح طلبان ایستادگی کرد تا کار به جدایی اش از مجمع روحانیون مبارز رسید.
به هر حال آن دسته از منتقدان و معترضان جریان حاکم، همانطور که با عقلانیت و واقع گرایی به این نتیجه رسیده اند که فعالیت تنها در چهارچوب فعلی ثمر بخش است، باید به این واقعیت نیز برسند که بدون همکاری و رضایت جریان حاکم، فعالیتی دراز مدت، امکان پذیر نیست. همانطور که روزگاری عده ای پروژه خروج از حاکمیت را تجویز می کردند، امروز نه تنها از اصلاح طلبی دولت گرا گذشته اند بلکه به اصلاح طلبی منهای حضور اصلاح طلبان روی آورده اند. یعنی مواجهه با واقعیت آن ها را به این سیاست رسانده است. مسلما نامزدی که منطبق بر تمام خواسته های معترضان و مستقل باشد، اساسا اجازه حضور در انتخابات را نخواهد یافت و رد صلاحیت خواهد شد و بر فرض محال در صورت حضور و پیروزی، بعد از آن، با هجمه های فلج کننده روبرو خواهد شد.
حال با توجه به اینکه شرایط پیروزی، همانند سال ۷۶ برای اصلاح طلبان فراهم شده است، باید دید مجموعه آنان چه سیاستی را در فاصله باقی مانده تا انتخابات در پیش خواهند گرفت. آیا بعد از این همه فشار و تخریب و حصر و حبس، حاضر خواهند شد اختلافات کهنه و تازه و در عین حال شدید میان گروهی خود را کنار بگذارند و با وحدت رویه در صحنه حاضر باشند. یا شاهد چند دستگی میان آنان خواهیم بود. آیا آنان برنامه ای خواهند داشت که در صورت پیروزی رویه ای رو به جلو با بهره گیری از تجربیات گذشته داشته باشند یا صرفا پیروزی آنان عقب گردی به ۱۶ سال گذشته خواهد بود که در یک نمونه، تازه بعد از ۸ سال متوجه شوند اساسا اساسنامه ای برای فعالیت نداشته اند. فارغ از تمامی مباحث، تحلیل ها و کنش های گوناگون که درباره انتخابات سال آینده می شود، این راس جریان حاکم هستند که در نهایت تصمیم می گیرند، چه کسانی و با چه ویژگی هایی در سبد انتخاب قرار گیرند، اگر ادعای عده ای مبنی بر از پیش تعیین شده بودن انتخاب را کنار بگذاریم.